آنجا یک قهوه خانه بود، اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای چرا؟
دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا می نشستیم و نفری یک استکان چای می خوردیم؟
عجله، همیشه عجله! کدام گوری می خواستم بروم؟ من به بهانه ی رسیدن به زندگی، همیشه زندگی را کشته ام...
********
آدمیزاد، فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است! این را دانستم و میدانم که آدم، به آدم است که زنده است... آدم، به عشقِ آدم زنده است.
********
آدمیزاد، گاهی به یک نظر هواخواه کسی می شود،
گاهی هم صد سال اگر با کسی دمخور باشد
دلش بار نمی دهد که
با او دست به یک کاسه ببرد...
********
روزم چون روز دیگران میگذرد. اما شب که در می رسد یادها پریشانم میکنند. چه اضطرابی! روز را به سر می برم اما شبانگاه من و غم یکجا میشویم. همانا عشق در قلب ما جا یافته و ثابت است. چنان چون پیوست انگشتان با دست.
********
برای همدل خود لازم نیست همه چیز را بگویی تا او اندکی از تو را بفهمد،
بلکه کافی است اندکی بر زبان بیاوری تا او همه ی تو را دریابد...
********
هر آدمی دانسته و ندانسته به نوعی در لجاجت و تعارض با خود به سر میبرد و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود آدمی نسبت به خودش نیست.
********
مغزم، مغزم درد میکند از حرف زدن..
چقدر حرف زده ام، چقدر در ذهنم حرف زده ام.
********
گاه آدم، خود آدم، عشق است.
بودنش عشق است.رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است.
در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده...
********
انسان از سه چیز درست شده
رنج ، کار و عشق.
ما به خاطر عشق، رنج مى کشیم
از سر رنج، کار مى کنیم
و در پى کار، عاشق میشیم...
********
از آدمهای پر توقع فاصله بگیر
اینها مقیاست را به هم می زنند و حرمت مهرت را می شکنند،
چون آنها حافظه ضعیفی دارند خوبی ها را زود فراموش می کنند ...